آریستاآریستا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

واتو واتو

بغض نکن می میرم

                             لبریز از حوصله ام برای تو. روزهای شیرین شیرین زبانیت را می گذرانی ، دخترانه هایت هر روز بیشتر جلوه میکنند، کفش های پاشنه بلند مرا می پوشی وتمام وجودت ذوق می شود وقتی که می گویی : " واااای مامان ! چه خوشگل شدم نه؟! " این خاطره بازیِ ادواریِ تمام خانه هاییست که دختر دارند ، میدانم. خودم هم روزهای " پا تو کفش مامان " را یادم هست. از تو بزرگتر بودم. تو خیلی زود شروع کردی بر خلاف میل من! روزی چند دست لباس عوض می کنی به تنهایی و بدون ک...
1 بهمن 1392

ما رو ببخش

                              ما رو ببخش آریستا...                                .مارو ببخش آریستا همیشه برای اینکه تو این شهر نفس میکشی و ریه های کوچولوی پاکی که برامون به امانت آوردی رو سالم و زلال نگه نداشتیم ما رو ببخش -واسه همه ء ساعت های عمرت که عزیز تر از تمامِ تمامِ طول عمر دوتاییمونه و داریم تو ا ین شهر کثیفِ بی درو پیکرِ لعنتی -زبانم لال- از...
13 آذر 1391

تولدت مبارک گلم

تمام اولین هایت تمام شد. اولین من و توها. اولین روزها،اولین هفته ها،اولین ماه ها،اولین فصل ها! تمام فصل ها را دیدی،تمام ماه ها را،سرما و گرما را،شرجی و غبار را، برف وباران و "ریزگرد" را حتّی! یک سال گذشت. تمام اولین های طبیعت را پشت سر گذاشتی. یکساله شدی عمرم. تک تک لحظه هایم سرشار از شادی گذشت در این 365 روز. آن روز که به هوش آمدم و بدون فکر گفتم "بچّم؟" و پرستاربا مهربانی گفت:"دخترت خوبه، وقتی به دنیا اومد اتاق عمل رو گذاشت رو سرش ! ". آن لحظهء آن روز که مثل یک عروسک پف کردهء 52 سانتی با لباس و کلاه صورتی زیر سینه ام گذاشتنت و من هاج و واج نگاهت میکردم و غرق خوشبختی لحظه ها را میشمردم که فربد بیاید تا نشانش دهم چه لعبتی برایش آورده...
12 شهريور 1391

پایان 10 ماهگی!

                                      مثل فرشته خوابیده ای کنارم. نگاهت میکنم و دست به موهایت میکشم. غرق میشوم. بلند بلند حرف میزنم . می دانم بخشی از مغزت بیدار است و به من گوش می کند. هر بار که می گویم "تو تمام زندگی مامان و بابا هستی " ناخودآگاه دلم میلرزد. تمام زندگی!!! این یعنی همه چیز و تو همه چیزی و ما همه را _همهُ دنیایمان را _ برای تو تنها می خواهیم. این روزهای قشنگ خوابت که میگیرد چهار دست وپاو گاهی روی دوپا میایی کنارم و سرت را روی پایم ...
26 مرداد 1391

پا به پای تو...

                پا به پای تو پا به پای عشق پا به پای این جهان بی مدار لحظه لحظه های عمر خویش را ابر میکنم بر تمام روزهای خشک روزگار تو مادرت همیشه آسمان ابری است تا کویر این زمانه گل دهد به بار از بهـــــار تو...                   ...
6 تير 1391

زود بزرگ نشو!

    دیشب بزرگتر شدی. در چشم بهم زدنی من و فربد حس کردیم که داری بزرگتر می شوی - جلوی چشم ما - ! ناگهان مدل نگاه کردنت بالغ شد ، میدانم هیچ کس باور نمی کند. داشتی ریسه می رفتی از خنده که ناگهان ساکت شدی ، نگاهمان کردی و لبخند زدی. لبخند زدی که یعنی "چه خوب که باهم شادیم" ، که "دوستتان دارم" ، که "میدانم چقدر دوستم دارید" ، که "دارم درک میکنم زندگی را" ! تو نگاه کردی با چشم هایت که زبان دارند و من دلهره تمام وجودم را گرفت. زود بزرگ نشو مادر. کودکیت را بی حساب می خواهم و در پناهش جوانیم را ! زود بزرگ نشو دخترم . قهقهه بزن ، جیغ بکش ، گریه کن ، لوس شو ، بچگی کن ، ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام . ...
27 ارديبهشت 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به واتو واتو می باشد